آه و دم

آه و دم

آه از دمی که این همه ساعت طول کشید
آه و دم

آه و دم

آه از دمی که این همه ساعت طول کشید


تمام شهر


در خواب وُ من هنوز


چشم به ستاره های دوور گرفته


بیدارم.



ستاره ها !


کدام تان باران می شوید برایم


به پیراهنم شکوفه ببارید


باغِ گل شوید؟



کدام تان گل سرخ


تا میان دست هایم برویید


از چشم هایم شعله بکشید؟


و کدام تان قاصدک


تا بر پلک هام بنشینید نرم


کنار گوشم زمزمه کنید: که تا برسد


چه قدر فاصله مانده؟



آه!


تمام شهر


در خواب وُ من هنوز


با ستاره ها بیدارم.



( رضا کاظمی/ 88 )